عشق خاموش

عشق خاموش

عشق خاموش
عشق خاموش

عشق خاموش

عشق خاموش

داستان های کوتاه و عاشقانه/داستان غمگین

دختر، از دوستت دارم گفتنهای هر شب

پسره خسته شده بود...


یک شب وقتی اس ام اس امد بدون آن که آنرا بازکند

موبایل را گذاشت زیر بالشش و خوابید!


صبح مادرِ پسره به دختره زنگ زد

گفت : پــــســــــرم مـــــــــرده ...

بقیه داستان در ادامه مطالب...

 

 دختر، از دوستت دارم گفتنهای هر شب پسره خسته شده بود ...


یک شب وقتی اس ام اس آمد بدون آن که آنرا بازکند موبایل را گذاشت زیر بالشش و خوابید !

صبح مادرِ پسره به دختره زنگ زد گفت : پــــســــــرم مـــــــــرده ...

دختره شوکه شد و چشم پر از اشک بلافاصله سراغ اس ام اس شب گذشته رفت ...

پـــســــــره نــوشــتـــه بـــــــود:

تصادف کردم با مشکل خودم را رساندم دم درخانه تان لطفا بیاپائین میخوام برای آخرین بار ببینمت ...

« خـــــیــــلـــــی خــــیـــــلــــــــی دوســــتـــتـــــدارم »

نظرات 2 + ارسال نظر
ژولی دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 19:46 http://ZHOULIYET.BLOGFA.COM

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام مملی دوست خوبمممممممممم وبت خیلی قشنگه عزیزممم حداقل اینجا میتونم بیام پیشت مرسی که میای به من سر میزنی.
لینکی عزیزم

newosha شنبه 21 دی 1392 ساعت 23:39

خیلی بده این اتفاق

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.