عشق خاموش

عشق خاموش

عشق خاموش
عشق خاموش

عشق خاموش

عشق خاموش

داستان کوتاه غمگین

یک بار دختری حین صحبت با پسری

 که عاشقش بود، ازش پرسید

 چرا دوستم داری؟

واسه چی می گی عاشقمی؟ 

ادامه مطلب ...

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی
اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم. 
ادامه مطلب ...

غمگین ترین داستان های عاشقانه

پسری به دختری که تازه باهاش دوست شده بود میگه:



امروز وقت داری بیایی خونمون؟



دختر:مامانم نمیزاره با چه بهونه ای بیام؟
 
ادامه مطلب ...

داستان واقعی غمگین وکوتاه

 دخترک وپسرهردوباهم خیلی خوب بودن اوناهرروزبه پارک میرفتندوخوشحال بودن اوناانگارتوی یه دنیای

دیگه ای به سرمیبردنداصلابه اطراف خودشون توجهی نمیکردندوفقط به خودشون فکرمیکردندتااینکه.... 

ادامه مطلب ...

داستان های زیبای جدید

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد.

در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید

عابرانی که رد می شدند به سرعت

او را به اولین درمانگاه رساندند . . .

 

بقیه داستان درادامه مطلب... 

ادامه مطلب ...